اروپا به تعقیب و آزار دشمنان میپردازد
برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
رابرت آی. مور به وضوح تشخیص داده است، زمانی که از تولد «یک جامعه تعقیب و آزار» سخن به میان میآورد. به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ مسیحیان بعد از مدتهای مدید دستخوش زوال و تهاجم بودن و در حسی از نااطمینانی دست و پا زدن، بالاخره این توفیق نصیبشان شد که هم از جنبههای مادی و هم از منظر فکری و مذهبی بنیانهای مستحکمی را ایجاد نمایند. گرچه همه مثل «اوتو اهل فرایزینگ» (1) نمیاندیشیدند که نصرانیان گویا «تقریباً به کمال تام و تمام دست یافتهاند»، اما به هر حال از اعتماد به نفس برخوردار شده و در نتیجه توسعهطلب و حتی مهاجم شده بودند. مخصوصاً میخواستند تمام جرثومههای ریشهدار را که گویا میتوانست مسیحیت ناب و موفق را در معرض مخاطره قرار دهد محو و نابود سازند. بر این مبنا سلسله تدابیر مطولی را با همداستانی کلیسا و حکومت چاره اندیشیدند تا به زعم خود بتوانند بذر و نطفهی هرچه عامل ناپاکی و ناآرامی را شناسایی کنند و در صورت لزوم دامن مسیحیت را از آن منزه سازند. قربانیان اصلی چنین پیگردهایی در وهله اول بدعتگذاران و سپس یهودیان، همجنسگرایان و جذامیان بودند.
مرتدان و بدعتگذاران
بدعت و کژآئینی تقریباً از همان ابتدا ملازم همیشگی تاریخ مسیحیت بود. مذهب جدید هرچه بیشتر و بیشتر و مخصوصاً از طریق مصوبات شوراهای کلیسایی به تعریف و تشریع آموزههای رسمی مذهبی روی میآورد. اینگونه راست آئینی با چالشی از خروج و جداییها مواجه میشود به گونهای که «گزینش» با توسل به روشهای متمایز - که در عرصه کلامی «بدعت» نامیده میشود - از بطن آموزههای مسیحی پدیدار میشود، آنچه که دیر یا زود از جانب کلیسا محکوم میگردد. و این بدعتگذاران هستند که دچار جزمیت هستند و به خصوص از آنگونه نظریاتی پیروی میکنند که سه رکن تثلیث را هم سنگ و هم ارزش نمیدانند و مسیح را از جوهری نه خدایی و نه بشری میدانند. دسته دیگری از بدعتگذاران خود را وابسته به آئین و رسومات کلیسایی میشناسند و از شخصیتی به غایت اجتماعی برخورداراند و مثلاً متأثر از دوناتیان (2) که آوگوستینوس به شدت با آنان در شمال آفریقا مبارزه میکرد هستند. در دوران کارولنژیان بدعتگذاران تثلیثی هم وجود داشتند ولی اندکی بعد از سال 1000 موجی از انحرافات و جداییها آغاز میشود که در این اثنا میتوان نوعاً میان عالمان بدعتگذار و نوع عوام آنان قائل به تفکیک شد. اینگونه تحولات در زمینه بدعت و بدعتگذاری را قاعدتاً نمیتوان به مجاهدات مؤمنان که در فکر حفظ و صیانت هرچه بیشتر از سنتهای ناب بودند نسبت داد و نه آن را حاصل میل عمومی به سوی اصلاحات که نهایتاً به اصلاحات گرگوریانی قرون یادزدهم تا دوازدهم منجر گردید دانست.
پس از ثبات سیاسی و اجتماعی طولانی مدتی که عصر کارولنژیان شاهد آن بود، دوران ناآرامی و بیثباتی در پی میآید که نهضت دوگانهای آن را تشدید هم میکند: یکی نهضت کلیسایی که سعی دارد از ادعای فرمانروایی بر امهات دنیوی فاصله بگیرد و دیگری عوامالناس که درصدد است خود را هرچه بیشتر از وابستگی به طبقهی روحانیون آزاد سازد. فرهنگ و جامعهی قرون وسطایی براساس آنگونه نفوذ و اقتدار کلیسایی که موجبات وحدت میان قدرتهای مادی و معنوی را فراهم آورده شکل و قوام میپذیرد و بر این اساس کلیسا هرگونه بدعت و کژآئینی که چنین شکلی از مناسبات قدرت را در معرض سؤال قرار دهد برنمیتابد. و از شروع قرن یازدهم میبینیم که کژآئینان در همه جا از اورلئان گرفته تا آراس (3) و در میلان و یا لومباردی در معرض تعقیب و آزار هستند. مناطقی که نحلههای اصلاحطلبی و یا کژآئینی در آنها قویاً رو به رشد و ترثی است ولایاتی نظیر لورن، جنوب غربی یا جنوب شرقی فرانسهی امروزی، شمال ایتالیا و توسکان بودهاند. اروپا چهرهی آماده به اعتراض خود را نمایان میسازد. کلیسا در موقعیت دشواری میان اصلاحات ضروری داخل کلیسایی و تعقیب و سرکوب بدعتگذاران در خارج از آن قرار میگیرد. انجام اصلاحات در میان قشر روحانیون به طرد پارهای آئینهای دینی و نیز محکوم کردن خرید و فروش مناصب مذهبی (4) و همچنین به بیاعتنایی به قاعده تجرد کشیشان منجر میگردد -، به گونهای که اغلب کشیشان یا ازدواج کرده و یا به زندگی نامشروع با زنان روی میآوردهاند. از سوی دیگر بر شمار مردمان عادی که از اجرای آئینهای دینی خود توسط کشیشان خلافکار و یا کلاً توسط روحانیون سرباز میزنند هرچه افزوده میشود.
برخی از بدعتگذاران و مرتدان از تقدیس تمثال مصلوب مسیح سر باز زدند و یا اصلاً نشان صلیب را انکار کردند. تحت نفوذ و اقتدار راهبان دیر کلونی، کلیسا برای نماز، فاتحهی میت (5) و روحانیون برای اجرای چنین خدمات و مناسکی اهمیت فزایندهای قائل گردید. شمار قابل توجهی از مردمان عادی در مقابل چنین رفتارهای جدید از سوی اصحاب کلیسایی شروع به جبههگیری کردند. حتی قبرستانها هم از اینگونه اعتراضات مبرا نماندند چون مردم نمیخواستند این اماکن را ولو اینکه از سوی کلیسا متبرک شده بودند در عداد اماکن مقدسه به شمار آورند. مردم مضافاً تصمیم کلیسا که انجیل را به طور انحصاری برای روخوانیها و موعظهها در نظر گرفته بود به چالش طلبیدند. و نهایتاً این که ثروتاندوزیهای فردی و جمعی در محافل کلیسایی انتقادات زهرآگینی را از جانب مردم موجب گردید. دیری نگذشت که کلیسا خود را در قلعهای در محاصره و انزوا احساس کرد و از این روی سعی کرد ابتدا بدعت و ارتداد را تشخیص دهد و بر آن نام بگذارد تا بتواند به طور مؤثرتر با آن به مبارزه برخیزد. اما در این مسیر اغلب نام فرقههای دوران انتهایی عصر باستان را که در متون یافته بود بر آنان میگذاشت، فرقههایی که اساساً حاوی هیچگونه تهدید و خصومت واقعی نبودند. اکثراً بدعتگذاران را مانوی میپنداشتند، یعنی همان بنیادگرایانی که خیر و شر را مطلقاً جدا و متضاد هم میدانستند.
مبارزه با جریان بدعت و کفر توسط سازمان بزرگی که در عالم مسیحیت قدرت واقعی را در اختیار خود داشت و به سازماندهی جنگهای صلیبی دست یازید، یعنی فرقه کلونیان گسترش یافت و همهجاگیر شد. پتروس معزز (6) راهب مشهور صومعه کلونی که ریاست آن را از سال 1122 تا 1156 به عهده داشت، مبادرت به تألیف سه رساله در باب مبارزه با «تهدیدات بزرگ علیه مسیحیت» نمود که نوعاً کتاب راهنمای مسیحیت راستآئین و سنتی محسوب میشد. اولین رساله علیه پتروس اهل بروییِ (7) مرتد سمتگیری شده بود، کشیش دهکدهای در منطقه پرووانس آلپ که منکر آئینهای عبادی شده بود، مراسم فاتحهخوانی برای اموات را محکوم کرده بود و از صلیب در مردم ایجاد انزجار میکرد. دومین رساله که اولین نمونه در دنیای مسیحی محسوب میشد نوشتهای بود علیه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که ساحر معرفی شده بود و نیز علیه پیروانش و بالاخره سومین رساله در ردّ و ابطال یهودیان نوشته شده بود که قاتل خدا خوانده شده بودند. بعد از سال 1140 تهاجمات عمومی آغاز گردید. بر مبنای فهم و درک جدید طبیعی و تجربی اینک به بدعت و ارتداد به عنوان یک مرض نگاه میشد و آن را در ردیف امراضی چون جذام و طاعون قرار میدادند. کلیسا مسری بودن بیمار را تبلیغ و ترویج میکرد و بدین روش مرتدان را در معرض تهدیدات هراسناکی قرار میداد.
در جنوب فرانسه لفظ «کاتارها» (8) که در لغت یونانی معنای «ناب» از آن مستفاد میشود و به آلمانی «کتسر» (9) به معنای مرتد است، بر سر زبانها افتاد و از اهمیت خاصی برخوردار گردید. در سال 1163 مرتدانی از این گروه در کلن و در فلاندر مورد شناسایی قرار گرفتند. در 1167 گویا یک اجلاس بدعتگذار در قالب شورای جامع کلیسایی در قلمرو حاکمیتی کنتنشین تولوز در سن - فلیکس - دو - کارامان (10) تشکیل شده بود. در لانگدوک و اُکسیتانی (11) تعدادی از خُرده اشراف و حتی اشراف بزرگ عمدتاً در اعتراض به قاعدهی کلیسایی ممنوعیت زنای با محارم که موجب تکه تکه شدن اراضی شده بود به بدعت کاتارها پیوستند. کاتاریسم در مفهوم واقعی همان مانویت بود که مراتب مادی و جسمانی را انکار میکرد و خود را به آئین پرستش و مناسکی موظف میدانست که با نوع کلیسای مسیحی آن بسیار متمایز بود. این آئین خبرگانی منزه و کمال یافته تربیت کرد و در مرحلهی انتهایی حیاتش نوعی شعائر مذهبی موسوم به consolamentum (12) به خود پذیرفت. به اعتقاد من کاتاریسم بدعت در مسیحیت نبود بلکه خود آئین دیگری محسوب میشد. به نظر میآید که در اهمیت کاتاریسم چه از جانب کلیسا که قصد براندازی آن را داشت و چه از سوی منطقهگرایان مبارزهطلب قرن بیستم که در قالب آن به میراث خاصی اعتقاد یافته بودند اغراق و بزرگنمایی شده است. این هم البته از قساوت و بیداد کلیسایی هیچ نمیکاهد اگر ادعا شود که با احتمال بسیار بعید در صورت توفیق کاتاریسم و توسعه ظفرمند آن، یک اروپای بنیادگرا ظهور مییافت.
در اوج ناآرامی نحلههای مختلف ارتداد در نیمه دوم قرن دوازدهم تاجری لیونی به نام پیر والدس (13) در کسوت غیر روحانی پیرامون فقر، فروتنی و ضرورت دگرگونی در شیوه زندگانی انجیلی موعظهها کرد و از این راه به اشتهار زیادی دست یافت. اساساً آئین والدسی بدعت محسوب نمیشد بلکه نهضتی اصلاحی بود که خواهان مشارکت بیشتر غیرروحانیون در شئون دینی بود بیآنکه بخواهد حاکمیت کلیسا را در معرض تردید قرار دهد. فرمان لعن Ad abolendam، که پاپ لوکیوس سوم در سال 1184 با پشتیبانی امپراتور در ورونا (14) صادر کرد راه را برای تعقیب و شکنجه بیرحمانهی تمام بدعتگذاران هموار کرد و همه بیهیچ فرق و فاصلهای به یک چوب رانده شدند: «کاتارها، پاتاریاها (15)، هر کسی که بر خود نامهای کاذب مسکینان و فروتنان لیون نهاده بود، پاساگینها، ژوزفینها و آرنولدیها». در برابر چنین ملقمهای یک کلیسای مستأصل قرار گرفته بود، کلیسایی که به قول زیبای مونیک سرنر (16) مغلوب «غیرقابل تشخیص بودن» نحلههای مختلف بدعتگذاری شده بود.
سازماندهندهی اصلی مبارزه علیه بدعت پاپ اینوسنت سوم (1198-1216) بود. او در سال 1199 بدعت را با خیانت به قیصر برابر اعلام کرد و حاصل چنین حکمی بدعتگذار را با توقیف اموال، محرومیت از تصدی مشاغل دولتی و محرومیت از ارث مواجه میکرد. اینوسنت سوم مضافاً اندیشههای صلیبی را به مرتدان نیز تسری داد و در سال 1208 صلیبیون را به کارزار با آنان فراخواند. این کارزار که با غارت بزیه (17) و قتلعام اهالی در کلیسایی واقع در آن جا آغاز شد باعث گردید که خُرده اربابان زیادی در شمال فرانسه که زمینی به ارث نبرده بودند را به آن جا بکشاند. نبرد موسوم به جنگ صلیبی آلبیگائی (18) با تسلیم کنت تولوز و نیز اربابان و شهرهای جنوب فرانسه در سال 1229 خاتمه یافت.
در این اثنا چهارمین شورای جامع کلیسایی لاتران (1215) امیران و شاهزادگان مسیحی را به ادای سوگند برای نبرد علیه بدعت و ارتداد موظف ساخت. به علاوه یهودیان نیز به دوختن نشانهای بر لباسهای خود موسوم به لکهی یهود محکوم گردیدند که از یک تکه پارچهی دایره شکل قرمز رنگ تشکیل شده بود. به این ترتیب بود که در قاره اروپا اولین پیش درآمد بر بعدها نشان ستارهی یهود شکل گرفت و به جریان افتاد. اکثر دولتها در اجرای چنین مقرراتی با تساهل و گذشت برخورد میکردند. در عین حال لوئی قدیس در دوران انتهایی حکومتش به سال 1269 - ظاهراً به رغم میلش - به اجرای این مقررات مجبور گردید. در سال 1232 پاپ گرگوریوس نهم علاوه بر انکیزیسیون اسقفی، یک انکیزیسیون دستگاه پاپی نیز ایجاد کرد که مرتدان را در سراسر دنیای مسیحیت بنام کلیسا و بنام پاپ محکوم میساخت.
دستگاه تفتیش عقاید براساس رویه جدید قضایی که دیگر در قالب تفتیش کردن و نه متهم کردن کار میکرد به بازجویی متهمان میپرداخت و هدف این بود که از آنان اقرار به گناه بگیرد. به این ترتیب بود که سنگ بنای اروپای اعتراف گذاشته شد. اما دیری نگذشت که اعترافگیری با شکنجه متهم نیز همراه شد. از دوران قرون وسطایی اولیه از شکنجه در موارد بسیار نادر استفاده میشد زیرا طبق رسومات عهد باستان شکنجه فقط به بردگان محدود و منحصر بود. اما دستگاه انکیزیسیون شکنجه را دوباره احیاء کرد و آن را به زنان و مردان طبقات عادی و غیرروحانی تعمیم داد. به قول رابرت آی. مور این وخیمترین وجه جوامع رسوای تعقیب و آزار است که در قاره اروپا قوام میگیرد و تکوین میپذیرد.
سازمان تفتیش افکار تعداد قابل توجهی از بدعتگذاران، گرچه ناممکن در احصاء دقیق را به مرگ با سوزاندن محکوم ساخت. اعدام بدعتگذران محکوم دادگاههای دستگاه تفتیش، به کارگیری گاه به گاه زور و خشونت را جزء بازوی این دنیایی کلیسا قرار داد. از جنبههای اجتماعی کاتاریسم ابتدا در میان طبقات اشراف، در شهرها و نزد پیشهوران صنایع دستی نظیر نسّاجان گسترش یافت. اما ظلم و تعدی بیرحمانه، شمار پیروان آن را در نیمهی دوم قرن سیزدهم به تعدادی محلات کوهپایهای نظیر قریهنشینان مونتایو (19) در آریژ (20) تقلیل داد. امانوئل لو روی لدوری (21) دربارهی این جماعت کتاب بیهمتایی به رشتهی تحریر درآورده است.
تعقیب و آزار یهودیان
یهودیان دومین جماعتی بودند که چه توسط کلیسا و چه از سوی امیران مسیحی مورد تعقیب و ایذاء قرار میگرفتند. مدتها بود که این قوم مشکل خاصی با مسیحیان نداشتند. پیش از قرن دهم در مغرب زمین تعداد اندکی جوامع و محلات یهودیان وجود داشتند. این جوامع عمدتاً شامل بازرگانانی بودند که با دیگر تجار شرقی (لبنانیها، سوریها و دیگران) بخش عمدهای از تجارت اندکی را که در آن روزگاران هنوز میان مسیحیان و مردمان مشرق زمین جریان داشت بر دوش میکشیدند. در این اثناء کلیسا درصدد برآمد مناسبات میان مسیحیان و یهودیان را در نظر و عمل تحت نظم و سامان درآورد. البته ویزیگوتهای اسپانیا در ان میان استثناء بودند، آنجا که سلطنت و شورای اسقفها آن دیار قوانین شدید ضد یهودی را تنظیم و به اجرا گذاشتند آنچه که لئون پُلیاکوف (22) آن را آغاز فرآیند ضد سامی دانسته است. اما فتح بخش اعظم شبه جزیره ایبری از سوی مسلمین وضعیت جدیدی را به وجود آورد و یهودیان همانند عیسویان کم و بیش با رفتار بردبارانه مسلمانان مواجه شدند.شارلمانی و جانشینش به رغم حملات پر حرارت اگوبار (23) اسقف اعظم لیون علیه یهودیان، آنان را مورد تعقیب و آزار قرار ندادند. حسب توصیههای آوگوستینوس، مسیحیان به اصلی از مزمور 59 انجیل درباره قوم یهود رجوع کردند آن جا که میگوید: «آنان را مکش تا قوم من فراموش نکند. با قدرت آنان را آواره کن، مقهورشان کن!» این امر - البته نه بدون تظاهر - به نوعی تحمل یهودیان و حتی حمایت از آنان منجر گردید. چنین رویکردی فقط اینگونه توجیه میشد که در آنان خاطرات دوران گذشتهی پیش از مسیحیت را زنده میکرد و انگیزهای برای آواره کردن و مقهور کردن ایجاد مینمود. همین که سیستم فئودالی در عصر مسیحیت به ثبات و یکپارچگی خود دست یافت، یهودیان نیز از موقعیت اجتماعی مشابه طبقات غیرآزاد برخوردار شدند. با اینگونه وضعیت بندگی و فرودستی بود که طبقهی یهود هم تحت حاکمیت و هم تحت حمایت زمینداران قرار گرفت و به طریق اولی رفتار امیران و شاهزادگان مسیحی با این قوم عموماً میان تحمل و حمایت از یکسو و تعقیب و آزار از سوی دیگر در نوسان و فراز و نشیب بود. این وضعیت مخصوصاً برای پاپها، امپراتوران و پادشاهان مصداق داشت و مثلاً برای قدیس لوئی نهم امپراتور فرانسه نیز که گرچه از یهودیان منزجر بود، اما در عین حال خود را به عنوان «اسقف خارجی» آنان درک و احساس میکرد.
ادبیات یهودی قرون وسطی دقیقاً همانند نوع مسیحی آن برای شارلمانی جایگاه و منزلت رفیع یک قهرمان افسانه گونه قائل بود. تا سال 1000 در مناطق امپراتوری آلمان حدود چهار هزار نفر یهودی زندگی میکردند که این شمار تقریباً تا پایان قرن یعنی زمان کوتاهی پیش از شروع اولین لشکرکشی صلیبی به حدود 20 هزار نفر افزایش یافته بود. بسا اتفاق میافتاد که یهودیان به عنوان کارشناسان مسائل اقتصادی آن جا که مسیحیان آنگونه که باید از پسِ کار بر نمیآمدند به دربار شاهزادگان مسیحی فراخوانده میشدند و از امتیازاتی برخوردار میشدند. یکی از دلایل رشد و رونق اقتصادی بعد از گذر از عصر هزارهی اول مشارکت نفوسی فزایندهی اقوام یهود در جوامع آن دوران بود و اما البته همچنین ناشی از تعقیب و آزاری بود که بلافاصله گریبان این قوم را گرفت. معذلک در تمام قرن یازدهم نیز بیشتر حالت همزیستی مسالمتآمیز میان عیسویان و یهودیان حکمفرما بود. یهودیان مردمان منحصر به فردی بودند که توسط مسیحیان - برخلاف مثلاً مسلمانان که با کفار برابر گرفته میشدند - در شمار صاحبان مذهب «مشروع» به رسمیت شناخته شده بودند گرچه البته عیسویان هرگز این را بیان نمیکردند و به این حالت رسمیت نمیبخشیدند. روحانیون تعلیم یافته نصرانی به تبادل نظر با خاخامهای یهودی روی مینهادند و با هم پیرامون تفاسیر و تعابیر انجیل به مجادله میپرداختند. یهودیان مجاز بودند نه تنها کنیسه بلکه حتی مدرسه احداث نمایند. در اولین جنگ صلیبی تغییر قاطع و تعیین کنندهای در این مقوله به منصهی ظهور رسید.
در سراسر قرن دهم نقش اورشلیم در نظر مسیحیان هرچه مسحور کنندهتر و جذابتر میآمد. این امر در برپایی اولین جنگ صلیبی نقش داشت، جنگی که اوربانوس دوم پاپ کلونیانی در سال 1095 در کلرمون اعلان کرد. جنگ مذکور در سال 1099 به تصرف اورشلیم انجامید و طی آن صلیبیون مسیحی به قتل عام مهیب و نامیمون مسلمانان دست یازیدند. اینگونه شیفتگی و پر کشیدن به سوی اورشلیم همراه با دوباره زنده شدن هیجانانگیز مصائب مسیح، آن که قربانی قوم یهود شده بود موجی از نفرت و خصومت علیه یهودیان را برانگیخت. از آنجا که مسیحیان - آنگونه که از منابع موجود بر میآید - در اواخر قرن یازدهم تصور درستی از طول مدت تاریخ و دامنه زمان نداشتند و میپنداشتند که زندگی پر زجر مسیح گویا رخ دادهای در زمانهی معاصر بوده، لذا این موضوع نفرت و خصومت مورد اشاره را بیشتر دامن میزد. و در واقع این یهودیان بودند که باعث زجر و شکنجهی مسیح شدند و لذا خواستند آنان را مکافات کنند. در حالی که افراد ثروتمندتر و قویتر در میان صلیبیون با اجازهی کشتی از بنادر مارسی و جنوا از راه دریا خود را به مقصد میرساندند، خیل سپاهیان فقیر و بیچیز به سرکردگی شورشطلبان متعصبی نظیر واعظ «پیتر معتکف» از مسیر اروپای مرکزی روانهی خاور نزدیک میشدند. در میان راه به محلات یهودینشین فراوانی برخورد میکردند و به کشتار ساکنان آن میپرداختند. بدینگونه بود که اولین موج بزرگ نژادکشی در اروپا پدیدار شد.
در قرون 11 و 12 تعقیب و آزار جوانان با انگیزههای دیگری صورت میگرفت. در این رابطه دو نوع افسانه سرهم بندی شده بود. اولی که حقیقت هم انگاشته میشد انتشار شایعهای پیرامون قتل نفس رسوماتی یهودیان بود که طبق آن گویا باید پسر بچهای مسیحی کشته میشد تا خون او برای اجرای آئین و مناسک دینی یهودیان بکار رود. ظاهراً اولین مورد اتهامی از این دست در سال 1144 در نورویچ (24) پیدا شد. در نیمه دوم قرن دوازدهم و نیمه اول قرن سیزدهم موارد بیشتری که نهایتاً به قتل عام انجامید ثبت شده است. مورد دیگر در لینکن (25) بود که ظاهراً بعد از مرگ پسر جوانی این شایعه بر سر زبانها افتاد که گویا توسط یهودیان کشته شده است. 19 متهم را در این ارتباط به لندن آوردند و به دار مجازات آویختند و اگر اعتراض ریچارد کرامول برادر پادشاه نبود 90 نفر دیگر نیز به همین سرنوشت دچار میشدند.
اینگونه اتهامها، اعدامها و قتلعامها در سراسر قارهی اروپا گسترش یافت. مع ذلک باید گفت در دوران حکومت لوئی قدیس (1226-1270) هیچگونه نژادکشی در قلمرو پادشاهی فرانسه بر ما مکشوف نشده است. در کشاکش دورانی که مسیحیان شروع به تعقیب یهودیان بخاطر ظاهراً ناپاکی آنان کرده بودند، شایعهی دیگری دائر بر هتک نان متبرک عشای ربانی بر سر زبانها افتاد. یهودیان متهم شدند که نان متبرک عشای ربانی را به نجاست آلودهاند - اتهامی که با هیجان و ابراز احساسات فراوان منجر به تقدیس هرچه بیشتر نان و شراب عشای ربانی شد به گونهای که در سال 1264 عید جسد مسیح (26) برپا داشته شد. آزار و اذیت یهودیان اغلب با اخراج دسته جمعی آنان همراه بود. یهودیان انگلستان در سال 1290 و یهودیان فرانسه در سال 1306 چنین بلا و مصیبتی را تجربه کردند. گرچه گروه فوقالذکر بتدریج از بیراهه دوباره به وطن بازگشتند، اما در سال 1394 برای همیشه از قلمرو پادشاهی فرانسه به بیرون رانده شدند. در قرن چهاردهم تعقیب و شکنجهی یهودیان در ارتباط با فاجعهی بزرگ این دوران دوباره با فشار و تعدی مضاعف از سرگرفته شد. آنان را متهم ساختند که همچون جذامیان چاههای آب را مسموم کردهاند. حاصل این اتهام چیزی جز نژادکشی نبود. و همین که در سالهای 1348-1350 بیماری طاعون شیوع پیدا کرد و مصائبی را با خود به همراه آورد دوباره یهودیان، به خصوص در آلمان مسئول شیوع این بیماری شناخته شدند. اروپای مسیحی با آرامش و طیب خاطر آماده پذیرش سرایت و ابتلای این بیماری مهلک میشد.
انزوای یهودیان که جراحتبارتر از تعقیب و آزارشان بود در قرون 12 و 13 تشدید گردید. تملک زمین، ابتیاع اراضی و اشتغال در بسیاری از حرفههای دستی برای آنان ممنوع شد. در شبه جزیرهی ایبری بدترین نوع آوارهسازی قوم یهود در سال 1492 به وقوع پیوست. این امر مقارن با از بین بردن آخرین مرکز امپراتوری مسلمین در اسپانیا یعنی گرانادا بود. سلاطین کاتولیک در اتخاذ تدابیر خود با هدف صیانت از «پاکیزگی خون limpieza del sanger» شدت بیشتری از دیگر حاکمان اعمال میکردند. بعدها یهودیان در جاهایی که آواره و اخراج نشده بودند به خصوص در قلمرو حکومتی پاپ (27) و یا در امیرنشینان در «گتوها» اسکان داده شدند که هم تحت حفاظت بود و هم زندان محسوب میشد.
یهودیان که در همهی شئون با طرد و ممنوعیت مواجه شده بودند، اما توانستند نقش خویش را به عنوان وامدهندگان پول و اعتبار ولو در مقیاس کوچک و مصرفی کماکان حفظ نمایند. این امر موجب شد که یهودیان - علاوه بر تعقیب و آزار از سوی پیروان قیصر و کلیسا - به عنوان نزولخوار مورد نفرت و انزجار مسیحیانی قرار گیرند که قادر نبودند بدون حمایتهای مالی آنان از پسِ امرار معاش خویش برآیند. از سوی دیگر قوم یهود به خاطر قابلیت طبابت فوقالعادهای که داشتند توانستند در کسوت طبیبان اشخاص متنفذ و اغنیا به کار اشتغال پیدا کنند. اکثر پاپها و سلاطین از جمله لوئی قدیس دارای اطباء اختصاصی یهودی بودند.
تعقیب و شکنجه که ویژگی و قالب خاص اروپایی به خود میپذیرفت البته در مورد یهودیان به پابرجاترین و قساوتآمیزترین وجه خود متجلی گردید. من اکراه دارم در اینجا از کلمهی نژادپرستی (28) استفاده کنم زیرا این کلمه بر استنباط نژادی خاصی با تمام بزکهای شبه علمیاش تأکید دارد و چنین چیزی در قرون وسطی وجود خارجی نداشت. اما از آن جا که دشمنیورزی مسیحی اساساً دارای ریشههای مذهبی بودند - چرا که مذهب در قرون وسطی همه چیز بود و استنباط و مفاهیم خاص تازه در قرن هیجدهم به وجود آمد -، لذا انگارهی رفتارهای ضد یهودی نمیتواند به تنهایی برای تبیین و توضیح چنان وضعیتی رسا و نافذ باشد. این جوامع مسیحی باختر زمین بودند که ایجاد و باروری حرکتهای ضدسامی را شروع کرده بودند.
همجنسگرایی
همجنسگرایان سومین جماعتی بودند که مورد پیگرد قرار گرفتند و طرد شدند. مسیحیت تابوی ذکر شده در تورات را که همانا محکومیت و مذمّت شدید همجنسگرایی بود به خود پذیرفت و مفسده غلامبارگی را انحراف جنسی تفسیر و تعبیر کرد. اما چنین به نظر میرسد که همجنسگرایی در بادی امر تاحدی و به خصوص در میان قشر راهبان تحمل میشد. اما در قرن دوازدهم موج اصلاحات دامن «همجنسگرایان» را نیز گرفت و از این فراتر این که توسعه و رواج مفاهیم طبیعی باعث شد که معاصی جنسی، گناهی مغایر با قانون طبیعت تعریف شود و بدین ترتیب معصیتکاران بیشتر مورد نظر قرار گیرند. برای همجنسگرایی کیفرهای سخت و شدید در نظر گرفته میشد، دربارهاش سکوت میشد و «فسق غیرقابل بیان» بود. اغلب عمل همجنسگرایی میان مردان مورد اتهام بود - همجنسگرایی زنان در موارد نادر مطرح بود -، تا آنان را شماتت کنند و با شدیدترین مجازاتها و از جمله کیفر مرگ روبرو سازند. مسلمانان مثلاً مورد اتهام همجنسگرایی قرار گرفتند یا برخی راهبان فرقههای شهسواری نظیر پرستشگاهیان از این حیث محکوم و نابود شدند و رهبری از این فرقه به نام ژاک دو مولای (29) در اوایل قرن چهاردهم به دار مجازات آویخته شد. غلامبارگی در میان قدرتمندان کم و بیش اغماض میشد. در مورد دو و شاید سه تن از پادشاهان انگلستان اتهام همجنسگرایی در میان بود و ریچارد شیردل - گرچه ثابت نشد - هم همجنسگرا بود. عمل همجنسگرایی برای ویلیام قرمز (1087-1100) هم ظاهراً به ثبوت رسیده بود و مخصوصاً برای ادوارد دوم (1307-1327) هم، که این آخری ابتدا از مقام شاهی خلع شد و سپس به همراه رفیق هم خوابش به قتل رسید.از اواسط قرن سیزدهم تعقیب و پیگرد همجنسگرایان به مانند بسیاری از دیگر عاملان فسق و فجور به دستگاه تفتیش افکار سپرده شد. شمار کم و بیش زیادی از همجنسگرایان به دار مجازات آویخته شدند. اما گاه و بیگاه با این افراد دوباره با تساهل و اغماض رفتار شد و این موضوع به ویژه در قرن پانزدهم و عمدتاً در ایتالیا و آن هم بیشتر در فلورانس مصداق داشت.
چهره دوگانه جذام
شاید شگفتیآور باشد که از قرن دوازدهم به بعد جذامیان چهارمین گروه در میان سلسله افرادی بودند که تحت پیگرد قرار داشتند و طرد شده بودند. رفتار مسیحیان قرون وسطی با بیماران جذامی توأم با تردید و نوسان بود. تمثال عیسی مسیح که در حال بوسیدن جذامیان بود رفتار آنان را تحتالشعاع قرار میداد. قدیسان مختلفی نیز بودند که با پیروی از راه مسیح، با اطعام جذامیان و در این حال با دادن بوسهای به آنان از اشتهار زیادی برخوردار میشدند. مشهورترین آنان قدیس فرانسیس آسیزی (30) و همچنین لوئی قدیس است که با چنین رفتارهایی از محبوبیت برخوردار شدند. به نظر میرسد که بیماری جذام از قرن چهارم در مغرب زمین شیوع و گسترش پیدا کرده باشد. جذامیان از یکسو موضوع محبت و دلسوزی بودند و از سوی دیگر از جنبهی جسمانی و اخلاقی در انسان انزجار و تنفر و بیزاری ایجاد میکردند. در جامعهای که تن را نقشی از روان میدانستند جذام نیز نشانهای از گناهکاری و معصیت محسوب میشد. آدم جذامی در عرصه ادبیات با نزاکت و مؤدبانه، نقشی زننده و تنفرانگیز داشت. به وقایع هراسناکی که ایزولده (31) از زندگی در میان جذامیان تجربه کرده بود فکر میشد. انسان قرون وسطایی اعتقاد یافته بود که فرد جذامی فرزند خلف گناه بوده و از والدینی متولد شده که در ایام مقرری که روابط جنسی قدغن بوده به آن تن دادهاند. علیه جذامیان تدابیری به مرحلهی اجرا درآمد که میشل فوکو (32) از آن با عنوان «زندان بزرگ» یاد میکند. از قرن دوازدهم به بعد ایجاد جذام خانههای مخصوص که جذامیان در آنها نگهداری و محبوس میشدند رو به ازدیاد مینهد. این اماکن ظاهراً نوعی بیمارستان محسوب میشدند ولی در واقع امر زندانهایی در خارج شهر و در اماکنی بودند که نام قدیس حامی جذامیان ماگدالنا (33) بر آنها بود و مبتلایان فقط در موارد نادر قادر به ترک آنجا بودند. نصرانیان باید که انسانهایی کاملاً سالم و تندرست باشند و از جذامیان تبرّی جویند. جذام بیماری خاص قرون وسطی و نماد هراس و وحشت محسوب میشدند. ترس از جذام و جذامیان در آغاز قرن چهاردهم با شایعهی مسموم شدن چاههای آب به اوج خود رسید. بعداً ظاهراً این بیماری در اروپا به سرعت رو به تخفیف نهاد و در عوض طاعون جایگاه اول در بیماریهای خاص و نمادین مغرب زمین را به خود اختصاص داد.شیطان ظهور میکند
آخرالامر تمام اینگونه مخلوقات مسری و آلوده، جامعهی متقابلی را شکل دادند که در نظر مسیحیان خوب و مؤمن در قالب تهدیدی از برای مراتب پاکیزگی و فلاح متجلی میشد. در رأس مشترک همهی اینها شیطان قرار داشت که انسانها یا کاملاً در چنگال او اسیر بودند و یا بر او غلبه داشتند. شیطان همگام با مسیحیت به قارهی اروپا قدم نهاد و تحت لوای او بود که دیو و عفریتههای پرشماری گردهم آمدند و از این میان شرک و زندقهی یونانی - رومی و یا پارهای دیگر انگارههای قومی و بومی خلق گردیدند و پا به عرصهی وجود نهادند. ابتدا از قرن یازدهم به بعد بود که شیطان به صورت فرمانده کل خیل لشکریان شرّ و بدسرشتی ظاهر گردید. از این زمان او بر سرزمین نفرینشدگانی که به دنبال خواهند آمد فرمانروایی میکند. نه اینکه همهی مردان و زنان در دام او گرفتار آیند اما همه در معرض تهدید اویند و همه دچار وسوسههای اهریمنی میشوند. مسیحیت به وحدت رسیده مشت گره خوردهی خود را با قدرت تمام به این «دشمن نوع بشر» نشان میدهد. بدعتگذاری وسیله کار شیطان است، فلذا کلیسا شمشیر خود - همان دستگاه تفتیش عقاید - را برای مبارزه با آن صیقل میدهد. اما دشمن با حیله و نیرنگ خود کماکان پابرجا باقی میماند و به اینگونه است که شیطان به یکی از واقعیات و مؤلفههای وجودی اروپا تبدیل میگردد.پینوشتها:
1. Otto von Freising یا اوتوی فرایزینگی وفات به سال 1158، وقایعنگار و اسقف فرایزینگ که نابرادری امپراتور کنراد سوم بود. او در سال 1146 کتابی دربارهی تاریخ جهان نوشت که به نام «دو شهر» معروف بود و یکی از عمدهترین کتابهای تاریخ قرون وسطایی محسوب میشد - مترجم.
2. پیروان نهضتی در مسیحیت آفریقای شمالی که در اوایل قرن چهارم میلادی آغاز شد و قریب یکصد سال ادامه یافت. در زمان دیو کلتیانوس که رومیان سخت به آزار مسیحیان پرداختند، جمعی از روحانیون کتب و اشیاء مقدس مسیحی را به رومیان واگذار کردند و اسامی برادران دینی خود را بر آنان مکشوف ساختند و به «خائنین» معروف شدند. ارتسام اسقف کارتاژ بوسیلهی یکی از خائنین باعث اختلاف و دودستگی شد. گروهی (از دوناتیان) آئینهای مقدس را که به وسیلهی کشیشی گناهکار اجرا شود بیاعتبار و طهارت را شرط لازم عضویت در کلیسا دانستند و هر کس میخواست وارد فرقهی آنان شود باید از نو تعمید یابد. معتبرترین مدافع این فرقه دوناتوس کبیر بود و احتمالاً تسمیه فرقه به همین مناسبت است. در 411 در شورایی که با حضور قدیس آوگوستینوس در کارتاژ تشکیل شد محکوم به بدعتگذاری در دین گردیدند و از آن تاریخ به تدریج از بین رفتند و بقیه با سایر فرق مسیحی آفریقا در فتوحات اسلام مستهلک شدند - دائرةالمعارف فارسی.
3. Arras مرکز دپارتمان پا - دو - کاله در شمال فرانسه و پایتخت تاریخی آرتوا که در اواسط قرون وسطی از رونق برخوردار بود. در دو جنگ جهانی سخت آسیب دید. قلعهای از قرن 17 م، کلیسای جامعی از قرن 18 و نیز دیری (اکنون موزه) از قرن 18 دارد. پیمانهای مهمی میان سلاطین فرانسوی و اروپایی در این شهر منعقد شده است - مترجم.
4. Simony آنچه که مخصوصاً در کلیسای کاتولیک در قرون وسطی بسیار رایج بود - مترجم.
5. Requiem سرود مخصوص آمرزش مردگان در کلیسای کاتولیک - مترجم.
6. Petrus Venerabilis که بخاطر خدماتش به جهان نصرانی و نیز فرقه بندیکتی و دفاع از این فرقه در برابر مخالفانش به «Peter the Venerable پتر معزز» مشهور شد. وی سرپرستی گروهی را بعهده داشت که بسیاری از آثار عربی و از جمله قرآن را (در سال 1141 م.) به زبان لاتینی ترجمه کرد (لازم به آگاهی است که به قرآن مجید در این ترجمه عنوان کذب و موهن Lex Mahumet pseudoprophete داده شده است) - مترجم.
7. Petrus de Bruis
8. Katharer نام عمومی پیروان نهضتی مذهبی که در قرون وسطی در منطقه لانگدوک فرانسه شایع و معتقد به ثنویت بود و در قرن 11 و 12 میلادی تا انگلستان گسترده شد. آئین کاتارها از مانویت و گنوستیسیم ناشی شده بود. کاتارها نه تنها نمادهای صوری مذهب کاتولیک (مانند شعائر مذهبی و سلسله مراتب روحانی) را رد میکردند بلکه رابطه اساسی میان خدا و انسان را چنانکه مورد قبول مسیحیت است انکار میکردند. آنها قائل به ثنویتی در عالم بودند که در آن خدای موصوف در عهد جدید که فقط بر عالم روحانی حکومت میکند با خدای شر (شیطان) که حاکم بر عالم عادی است در مبارزه است. کاتارها دو طبقه بودند: یکی مؤمنین به این مذهب (Credentes یا Believers) و دیگری پیروانی که به مرحلهی کمال رسیده بودند (Perfecti) و برای ارتقاء به طبقهی اخیر شرایطی از جمله ریاضتکشی و تسلیم مطلق جسم به روح لازم بود. تعقیب و شکنجهی کاتارها از جمله توسط سازمان تفتیش عقاید و مساعی پاپهایی نظیر اینوکتیوس سوم برای برانداختن آئین کاتاری سبب اضمحلال این نهضت در قرن 15 میلادی گردید - مترجم.
9. Ketzer
10. Saint-Felix-de-Caraman (امروزه سن - فلیکس - لوراگه Saint-Felix-Lauragais خوانده میشود)، نشان محلی (جا نشان) برای شورای مشهور جامع کلیسایی کاتارها موسوم به «شورای سن - فلیکس» بود که در سال 1167 تشکیل گردید - مترجم.
11. Okzitanien منطقه تاریخی واقع در جنوب فرانسه که دارای لهجه مختص به خود نیز میباشد - مترجم.
12. هر فرد واحدی که به جرگهی کاتارهای کمالیافته (Perfecti) وارد میشد موظف به اجرای مناسک Consolamentum بود، مناسکی که از طبیعت دوگانه آئینهای دینی و مراتب روحانی برخوردار بود. آئین دینی مناسک مذکور به فرد، رهایی و آزادی این جهانی را عطا میکرد و مراتب روحانیتی نیز به او درجهی عملیاتی میداد تا بتواند به نوعی وظایف یک «روحانی» کاتار را اجرا نماید چرا که در آئین کاتارها کشیشیگری مطلقاً نهی شده بود. فرد مذکور پس از این مناسک لباس خاصی میپوشید و وقت و هم خود را مصروف تعالیم مسیح و حواریون او بویژه تهذیب نفس، عبادت، موعظه و اعمال خیر و کمک به همنوع میکرد - مترجم.
13. Pierre Valdes (صورت لاتینی آن پتروس والدوس میباشد) 1140-1217 بدعتگذار فرانسوی در دین که بازرگان موفقی بود. او در سال 1173 از دنیا و تمام مایملک خود دست کشید و تمام وقت خود را صرف مطالعات دینی کرد. به وعظ پرداخت و پیروانی پیدا کرد که به «مسکینان لیون» معروف بودند و بعداً والدوسیان خوانده شدند. والدس از سوی پاپ لوکیوس سوم تکفیر شد و پیروانش مورد آزار قرار گرفتند - مترجم.
14. Verona شهری باسابقهی تاریخی بسیار کهن و مرکز ایالت ورونا در شمال شرقی ایتالیا - مترجم.
15. Pataria نهضت مذهبی - اجتماعی در ایالت لومباردی ایتالیا در نیمهی دوم قرن یازدهم میلادی که از سال 1056 از مرکزش در میلان به سمت صفحات شمالی ایتالیا گسترش یافت. این نهضت که طبقات اجتماعی فقیر و حتی خُرده روحانیون نیز در آن شرکت داشتند علیه پاپ و قیصر موضعگیری شده بود - مترجم.
16. Monique Zerner
17. Beziers شهری در دپارتمان ارو بر کانال - دو - میدی در جنوب فرانسه با حدود یکصد هزار نفر سکنه - مترجم.
18. منسوب به آلبیگا نام قدیم شهر «آلبی» در دپارتمان «تارن» در جنوب فرانسه است. آلبیگائیان از فرقهی دینی قرون وسطایی بودند که در قرن 11 میلادی در آلبی پیدایش یافت. این فرقه رسماً اهل بدعت در دین مسیح به شمار میآمد ولی در واقع البیگائیان از کاتارها بودند و اصلاً مسیحی نبودند بلکه پیرو آئین ثنویت مانی بودند که قرنها در نواحی مدیترانه رواج داشت. آلبیگائیان مردمانی بسیار ریاضتکش و با حرارت بودند و واعظان زبردستی داشتند و به زودی حامیانی یافتند که معروفترین آنان رمون ششم کنت تولوز بود. قدیس برنار کلرووئی و نیز دومینیکیان کوشیدند که آنان را مسیحی کنند. در 1208 یکی از سیسترسیان که نمایندهی پاپ بود ظاهراً به دست آلبیگائیان بقتل رسید و پاپ اینوسنت سوم اعلان جهاد کرد و این جهاد به «جهاد آلبیگائی» موسوم شد. از همان آغاز کار جنبهی سیاسی جهاد جنبهی دینی آن را تحت الشعاع قرارداد. رهبر مجاهدین «سیمون دو مونفور» بود که کاتولیک و از حمایت فرانسه برخوردار بود و پذروی دوم آراگون که او نیز کاتولیک بود از رمون پشتیبانی میکرد. در 1213 سیمون در موره پیروز شد و پذرو به قتل رسید. پس از مرگ سیمون در 1218 جنگ ادامه یافت و سرانجام با تسلیم رمون هفتم پایان پذیرفت و در نتیجه کنتنشین تولوز به تصرف لوئی نهم درآمد. نتیجهی دینی جهاد ناچیز بود. در 1233 پاپ گرگوریوس نهم دستگاهی برای تفتیش مراکز آلبیگائیان برقرار کرد و این آغاز تفتیش افکار قرون وسطایی بود. پس از یکصد سال تفتیش و موعظه آئین آلبیگائی از بین رفت - دائرةالمعارف فارسی.
19. Montaillou
20. Ariege دپارتمانی در جنوب غربی فرانسه واقع در صفحات پیرنه که مرکز آن فوا میباشد - مترجم.
21. Emmanuel Le Roy Ladurie
22. Leon Poliakov
23. Saint Agobard متولد 769 یا 779 در اسپانیا و متوفی به سال 840 در لیون فرانسه. او از سال 816 اسقف اعظم لیون شد و در امور سیاسی و دینی در دوران سلطنت لوئی اول - پرهیزکار فعال بود. رسالههای زیادی در الهیات و آئینهای عبادی از او به یادگار مانده است. او در سال 782 از اسپانیا به جنوب گُل مهاجرت کرد، در سال 792 به لیون رفت و به سال 804 کشیش شد. آگوبارد در سمتِ اسقف اعظم لیون اغلب در حال مبارزه با نیروهای سکولار به سر میبرد - مترجم.
24. Norwich
25. Loncoln
26. یا کورپوس کریستی عید کلیسای کاتولیک رومی که در پنجشنبهی بعد از عید تثلیث (یا یکشنبهی بعد از آن) برای یادآوری وضع آئین مقدس برپا میشود - مترجم.
27. Kirchenstaat=Papal State مناطقی در مرکز ایتالیا که تا سال 1870 تحت قلمرو حکومتی پاپ قرار داشت - مترجم.
28. Rassism
29. Jacques de Molay
30. قدیس فرانسیس یا فرانسیس آسیزی 1226-1182؟؛ مؤسس فرقه فرانسیسیان و یکی از بزرگترین قدیسین مسیحی که در شهر آسیزی ایتالیا متولد شد. نام اصلیاش «جووانی دی برناردونه» بود ولی به مناسبت مسافرتهای مکرر پدرش به فرانسه او را فرانچسکو میخواندند. ابتدا سرباز بود ولی در 22 سالگی از دنیا اعراض کرد و در پی دین رفت. از 1209 به موعظه پرداخت و از آغاز کار با استغنا و فروتنی و فداکاری دل مردم را به دست آورد. فرانسیس برای دسته کوچک پیروانش قواعد رهبانیت نوینی وضع کرد و آنان بعدها در ایتالیا و دنیا پراکنده شدند و آئین او را تبلیغ کردند. فرانسیس نیز به مسافرت پرداخت و مدتی در فلسطین گذرانید تا آن که در فرقه نفاق افتاد و او ناچار به ایتالیا بازگشت. در مجمعی که در سال 1221 تشکیل داد با کمال از خودگذشتگی از ریاست فرقه استعفا کرد ولی به موعظه و تدوین قواعد فرقه ادامه داد. بسیار محبوب مردم ایتالیا بود و گویند در عالم مکاشفه زخمهایی مطابق زخمهای مسیح مصلوب بر تن او ظاهر شده بود - دائرهالمعارف فارسی.
31. Isolde شاهزاده خانم ایرلندی و معشوق تریستان در افسانههای قرون وسطایی. - مترجم.
32. Michel Foucault فیلسوف معاصر فرانسوی - مترجم.
33. Magdalena
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}